جدول جو
جدول جو

معنی علی نیلی - جستجوی لغت در جدول جو

علی نیلی
(عَ یِ نی)
ابن محمد بن عبدالحمید نیلی. مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نظام الدین. وی از تلامذۀ فخرالمحققین و سیدابوطالب اعرجی بوده است. و از جمله شاگردان او ابوالعباس احمد بن فهد حلی میباشد. او راست: جامع اشتات الرواه و الروایات عن الائمۀ الهداه. (از مصنفی علم الرجال آقا بزرگ طهرانی ص 284)
ابن یوسف بن عبدالجلیل نیلی. ملقب به ظهیرالدین. فقیه و متکلم قرن هشتم هجری قمری و از شاگردان فخرالدین فرزند علامۀ حلی بود. او راست: منتهی السؤول فی شرح الفصول خواجه طوسی. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ)
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ حَلْ لی)
ابن محمد بن عبدالله بهرمسی محلی شافعی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابومحمد. شاعر بود و در سال 765 هجری قمری در بهرمس از توابع محله متولد شد و در سال 841 هجری قمری در محله درگذشت. اوراست: 1- دیوان شعر. 2- قلائدالنحور لمهور الحور. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 314)
ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جبارۀ کندی محلی سخاوی مالکی. ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی (ابن جباره...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عُ قَ)
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالباقی بن ابی جرادۀ عقیلی انطاکی. مکنی به ابوالحسن. وی اهل حلب بود و در باب انطاکیه سکونت داشت. مردی خردمند و صاحب فضایل و اخلاق پسندیده بود. در ادب و لغت و حساب و نجوم دستی توانا داشت و خط او نیکو بود. وی در محرم سال 461 هجری قمری در حلب متولد شد و در سال 517 هجری قمری ببغداد وارد شد. و در سال پانصد و چهل و اندی درگذشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 244 و چ قاهره ج 14 ص 5)
ابن مسلم. هفتمین و آخرین تن از حکام بنی عقیل بود و از سال 486 تا 489 هجری قمری بر قسمتی از عراق عرب و موصل حکومت کرد و در این سال سلسلۀ آنها توسط سلاجقه منقرض گردید (از طبقات سلاطین اسلام ص 106) (از معجم الانساب زامباور ص 205)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عُ سَ)
ابن محمد عسیلی مصری شافعی. ملقب به نورالدین. نام او در هدیهالعارفین به صورت ’علی بن عبدالله عسلی’ آمده است. وی ادیب و مطلع در علوم عقلی و نقلی بود و در سال 994 هجری قمری درگذشت. او راست: حاشیه بر مغنی اللبیب ابن هشام، در نحو. (از معجم المؤلفین از الکواکب السائرۀ غزی ص 157 و شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 434 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 748 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 124)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عِ)
ابن هبه الله بن علی بن هبه الله بن جعفر عجلی جرباذقانی بغدادی. مشهور به ابن ماکولا و ملقب به سعدالملک و مکنی به ابونصر. رجوع به ابن ماکولا (ابونصر علی...) و به علی (ابن هبه الله بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ)
مولی علی قنالی، ابن اسرافیل قنالی زاده. وی در سال 918 هجری قمری در قصبۀ اسباره از استان حمید متولدشد. و در 979 هجری قمری درگذشت. او راست: رسالۀ سیفیه. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ج 8 ص 388)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ)
تربتی. وی شاعر و از اهالی تربت حیدریۀ خراسان بود. و برخی از تذکره نویسان گویند که به هند سفر کرده اکبرشاه را مدح نمود. او را دیوانی است که پنج هزار بیت شعر دارد. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 845 از تحفۀ سامی ص 118)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هی)
ابن محمد بن عبدالحمید هیتی بغدادی دمشقی صالحی. فقیه بود. اصل وی از عراق است و در سال 812 هجری قمری متولد شد. سپس ساکن دمشق گردید و در سال 900 هجری قمری در صالحیۀ دمشق درگذشت. او راست: فتح الملک العزیز بشرح الوجیز فی الفقه الحنبلی، در پنج مجلد. (از الاعلام زرکلی)
ابن احمد هیتی. از متکلمان بود. او راست: السیف الباتر لرقاب الشیعه و الرافضه الکوافر، که در سال 1025 هجری قمری آن را در قسطنطنیه پایان داد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شی)
ابن محمد بن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن احمد ابیوردی شیعی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قره. متکلم قرن دهم هجری قمری رجوع به علی ابیوردی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَُ ذَ)
ابن عبدالجبار بن سلامۀ هذلی تونسی. مکنی به ابوالحسن. ادیب و لغوی و شاعر بود. وی در سال 428 هجری قمری در تونس متولد شد و در 519 هجری قمری در اسکندریه درگذشت. او را قصیده ای است در یازده هزار بیت بر یک قافیه و آن در رد بر مرتد بغدادی است. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 94 و معجم الادباء ج 14 ص 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
ابن یحیی بن راشد وشلی زیدی یمنی. فقیه متولد در سال 662 هجری قمری وی در سال 777 هجری قمری در صعده درگذشت. او راست: الزهره علی اللمع. (از معجم المؤلفین از ملحق البدرالطالع زباره ص 183 و تراجم الرجال جنداری ص 25)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نِ)
ابن عبدالواحد بن علی بن جعفر نهدی حمیری. فاضل قرن چهارم هجری قمری او راست: المأثور من العمل فی الشهور. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ فَ)
ابن محمد بن سلیمان نوفلی. راوی است و از عبدالرحمان بن عباس روایت می کند. و ذکر او در الموشح آمده است. رجوع به الموشح مرزبانی ص 214 و 247 و 252 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن جمشید نوری مازندرانی اصفهانی شیعی. مفسر و متکلم و حکیم متوفی در سال 1246هجری قمری او راست: 1- تفسیر سورهالتوحید. 2- حجه الاسلام. 3- حواشی بر اسرارالاّیات. (از معجم المؤلفین)
مازندرانی اصفهانی. وی حکیم بود و در اصفهان می زیست و در سال 1247 هجری قمری درگذشت و جسد او به نجف اشرف حمل گردید. او راست: حاشیه بر شرح ارشادات. (از اعیان الشیعه ج 42 ص 199)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نُ مَ)
دارقطنی گوید که وی از صحابه بوده است. (از الاصابه ج 4 قسم اول). واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن ابراهیم بن عمر بن خلیل شیحی بغدادی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. مفسر و فقیه و محدث و مورخ بود. در سال 678 هجری قمری در بغداد متولدشد و به دمشق رفت و متولی خزانهالکتب (کتابخانه) درسمیساطیه شد و در سال 741 هجری قمری درگذشت. او راست:1- الروض و الحدائق فی تهذیب سیره خیرالخلائق محمد المصطفی سید اهل الصدق و الوفا. 2- شرح عمدهالاحکام حافظ عبدالغنی، که آن را ’عمده الافهام فی شرح الاحکام’ نامیده است. 3- لباب التأویل فی معانی التنزیل، در تفسیر. 4- مقبول المنقول، در ده مجلد، که آن جمع بین مسند شافعی و احمد و سته و موطاء و دارقطنی است. شیحی منسوب است به ’شیحه’ از اعمال حلب. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 177). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: فهرس االمؤلفین بالظاهریه. الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 97. تاریخ علماء بغداد ابن رافع سلمی ص 151. شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 131. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 591. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1540. فهرست الخدیویه ج 1 ص 194. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 718. برنامج المکتبه العبدلیه ج 1 ص 103
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن جعفر بن عبدالله بن حسین بن احمد بن محمد بن سعدی صقلی، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفر بن علی سعدی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی، ملقّب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ لَ)
رکن الدوله حسن بن بویه دیلمی، ملقّب به فخرالدوله و مکنّی به ابوالحسن. سومین تن از دیالمۀ ری و همدان و اصفهان که از سال 366 تا 376هجری قمری سلطنت کرد. رجوع به فخرالدوله دیلمی شود
ابن محمد دیلمی (شیخ الامام...) ، مکنّی به ابوالحسن. او راست: عطف الالف و المألوف. (از کشف الظنون ص 1142)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِتَ)
ابن عبدالله بن سنان طوسی تیمی، مکنّی به ابوالحسن. از بزرگان علمای کوفه. رجوع به طوسی (ابوالحسن علی...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ بَ)
ابن عبیدالله بن نصر بن سری زاغونی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به زاغونی (علی بن عبیدالله..) و نیز به علی (ابن عبیدالله...) شود
ابن عقیل بن محمد بن عقیل بغدادی ظفری حنبلی، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمد بن عقیل...) شود
ابن محمد بن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود
ابن احمد بن عبدالواحد مقدسی حنبلی، مشهور به ابن بخاری و ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری شود
ابن عثمان بن عبدالقادر بن محمود بن یوسف بغدادی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی بغدادی شود
ابن سلیمان بن احمد بن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی، مکنّی به ابوالمعالی و ملقّب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن محمدحسین نجفی زینی. وی شاعر بود و در سال 1215 هجری قمری درگذشت. او را دیوان شعری است. و نیز تقریظی بر تخمیس البردۀ محمدرضا نحوی دارد. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 4 ص 8 و ج 9 ص 758 از تکمله الامل)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زی)
ابن یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس بن منصور بن یوسف زیری. هفتمین از بنی زیری در تونس بود. وی در پانزدهم صفر سال 479 هجری قمری در مهدیه متولد شد و در دهم ذی حجۀ سال 509 هجری قمری به سلطنت رسید و در بیست ودوم ربیع الثانی سال 515 هجری قمری درگذشت. (از معجم الانساب زامباور ص 109) (طبقات سلاطین اسلام ص 33). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 241 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ زَ)
ابن عبدالله (الهدی) بن احمد زیدی. ملقب به منصور. امام زیدی یمن. وی از بنی قاسم واز نوادگان الهادی الی الحق و از اهالی صنعاء بود. در سال 1251 هجری قمری پس از فوت پدرش به امامت منصوب گشت و چهار بار او را خلع کردند و دوباره به امامت برگزیدند تا اینکه در آخرین خلع بسال 1288 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از نیل الوطر ج 2 ص 142 و ترجیع الاطیار بمرقص الاشعار ص 400 و بلوغ المرام ص 71)
ابن عبدالله بن علی زیدی. وی فقیه قرن 10 هجری قمری و عهده دار امر قضاء در صنعا بود و در سال 959 هجری قمری در عاشر از بلاد خولان درگذشت. او را شرحی است بر اثمار. (ازمعجم المؤلفین از البدر الطالع شوکانی ج 1 ص 471)
ابن صالح بن محمد بن علی بن ابی الرجال صنعانی زیدی. مکنی به ابومحمد وملقب به قاضی جمال الدین. رجوع به علی صنعانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رُ مَ)
ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفائی، مشهور به رمیلی و مکنّی به ابوصلاح. متوفی در سال 1130 هجری قمری او راست: 1- تعطیرالانفاس بمناقب سیدی ابی الحسن الشاذلی و سیدی ابی العباس. 2- الدررالحسان فی حل مشکل قوله تعالی الآن. 3- نیل المرام لوقف حمزه و هشام. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 765. فهرس الخدیویه ج 5 ص 36. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 465 و ج 2 ص 698)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ)
ابن احمد بن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. ادیب و شاعر بود و درسال 857 هجری قمری در قریۀ شوبک از بلاد نابلس متولد شد و در 937 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از شذرات الذهب ج 2 ص 222. الکواکب السائره ج 2 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ)
ابن حسن صقلی قزوینی. محدث و حافظ بود و به سال 403 یا 404 هجری قمری درگذشت. او راست: سرورالاسرار من کلام الشیوخ للاخبار. (از معجم المؤلفین از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 220). نقش محدثان در انتقال دقیق سنت پیامبر اسلام، چنان حیاتی بوده که بسیاری از علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر، بر پایه تحقیقات آنان شکل گرفته اند. محدث کسی بود که عمر خود را صرف شنیدن، حفظ کردن، مقایسه و روایت احادیث کرد و در این مسیر، سفرهای طولانی به شهرهای مختلف را به جان می خرید. کتاب هایی چون صحیح بخاری و مسلم، نتیجه تلاش نسل های متعدد از محدثان هستند.
ابن حسن بن حبیب صقلی لغوی. مکنی به ابوالحسن. ابن قطاع نام او را آورده و گوید که وی ازلغویان انگشت شمار بود و در نقد شعر و معانی آن نیز تبحر داشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115)
ابن جعفر بن علی سعدی صقلی. مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی (ابن جعفر بن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دَ بُ)
ابن احمد بن محمددیبلی شافعی. فقیه بود و در حدود سال 400 هجری قمری درگذشت. و دیبلی منسوب است به شهر دیبل، در ساحل دریای هند. او راست: 1- ادب القضاء. 2- شرح ادب القاضی. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 485)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دهی است از دهستان کبودگنبد، بخش کلات شهرستان دره گز. واقع در 35 هزارگزی جنوب کبودگنبد. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و110 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و نخود است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن عمر خربونی مصری. متوفی در سال 1327 هجری قمری وی در دیوان وزارت اوقاف، کاتب بود. او راست: 1- شرح الالفاظ الغریبه. 2- ضیاءالعیون علی کشف الظنون. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 97. فهرس الازهریه ج 6 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن عثمان حواری خلیلی، ملقّب به علاءالدین. عالم فرائض و ریاضی دان بود و در سال 754 هجری قمری در شهر خلیل متولد شد و در 833 هجری قمری درگذشت. او راست: کفایهالطلاب فی علمی الفرائض و الحساب. (از معجم المؤلفین بنقل از الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 261. الانس الجلیل حنبلی ص 511. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 372. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 730)
ابن محمد خلیلی زیدی جیلی. وی در اوایل قرن پنجم هجری در قید حیات بود. او راست: 1- الجمعبین الافاده و الافادات. 2- المجموع، در دو مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از تراجم الرجال جنداری ص 25)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری فریمان. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 12 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. ومحصول آن غلات، بنشن و چغندر است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالله بن یوسف بیری حلبی، ملقّب به علاءالدین. ادیب و نویسنده بود و در سال 743 هجری قمری متولد شد و عهده دار نوشته های سری ’یلبغا ناصری’ نایب حلب گشت، وچون الملک الظاهر بر یلبغا خشم گرفت و او را به قتل رساند، این علی بن عبدالله را نیز به قاهره برد و در سال 794 هجری قمری به کشتن وی دستور داد. بیری نوشته های نظم و نثر خود را در کتابی بنام ’تلوین الحریری من تکوین البیری’ جمعآوری کرده است. (از الاعلام زرکلی بنقل از الاعلام النبلاء ج 5 ص 112. الدررالکامنه ج 3 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ قَ)
ابن محمد بن محمد بن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. ملقب به تاج العلماء. از فقیهان امامیه و از اهالی لکهنوء در هند بود. در سال 1260 هجری قمری متولد شد و در 1312 هجری قمری درگذشت. اوبر زبان فارسی و عربی و سریانی و عبری تسلط داشت. نام او در مصنفی علم الرجال به صورت ’علیمحمد بن محمد بن دلدارعلی...’ آمده است. او راست: 1- الاثناعشریه فی البشارات المحمدیه. 2- احسن القصص فی تفسیر سوره یوسف. 3- فصل الخطاب فی شرب الدخان. (از معجم المؤلفین). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ ص 432 شود
لغت نامه دهخدا